نویسندگان در مقدمه کتاب به یک خلأ مهم در درک روابط عاشقانه اشاره میکنند. بسیاری از افراد بارها وارد رابطه میشوند، اما همچنان نمیدانند چرا روابطشان شکست میخورد یا احساس نارضایتی میکنند. آنها توضیح میدهند که «نظریه دلبستگی»، که ابتدا برای بررسی رابطه کودک و مراقب اصلی طراحی شده بود، اکنون به عنوان ابزاری قدرتمند برای درک روابط عاشقانه در بزرگسالی شناخته میشود.
یکی از نکات اصلی این مقدمه، تأکید بر این واقعیت است که نیاز به دلبستگی تنها محدود به دوران کودکی نیست. انسانها در تمام عمر به روابطی مبتنی بر اعتماد، نزدیکی و حمایت نیاز دارند. این نیاز در دوران بزرگسالی در قالب روابط عاشقانه بروز پیدا میکند و همان سازوکارهای دلبستگی دوران کودکی، نقش کلیدی در موفقیت یا شکست این روابط دارند.
نویسندگان در ادامه، سه سبک اصلی دلبستگی را معرفی میکنند: ایمن، اضطرابی و اجتنابی. افراد با دلبستگی ایمن معمولاً راحتتر صمیمی میشوند، اعتماد دارند و میتوانند نیازهای عاطفی خود و دیگران را مدیریت کنند. افراد اضطرابی غالباً نگران از دست دادن رابطهاند و رفتارهایی وسواسگونه دارند. افراد اجتنابی نیز اغلب از نزدیکی فرار میکنند و استقلال بیش از حد را ترجیح میدهند.
شناخت سبک دلبستگی، یکی از گامهای بنیادین برای داشتن روابط سالم است. بسیاری از تعارضها و شکستهای عاطفی، به دلیل ناسازگاری سبکها یا ناآگاهی از سبک خود و طرف مقابل به وجود میآیند. وقتی فرد بتواند سبک خودش را تشخیص دهد، نه تنها بهتر خودش را درک میکند، بلکه توانایی بهتری برای مدیریت روابط خواهد داشت.
کتاب بر این نکته تأکید دارد که «عاشق شدن» برای تداوم یک رابطه کافی نیست. دو نفر ممکن است بهشدت جذب هم شوند، اما اگر سبکهای دلبستگی ناسازگار داشته باشند، احتمال بروز تعارض، فاصله و ناامنی افزایش مییابد. اینجاست که شناخت سبک دلبستگی به عنوان ابزاری برای غربال و ارزیابی روابط وارد عمل میشود.
نویسندگان تلاش میکنند علم را جایگزین حدس و گمانهای رایج در روابط کنند. آنها معتقدند که بسیاری از باورهای عمومی درباره عشق و رابطه – مثل اینکه عشق واقعی باید دشوار باشد – میتوانند گمراهکننده باشند. در عوض، آنها از طریق پژوهشهای علمی نشان میدهند که روابط سالم و پایدار ویژگیهای مشخص و قابل پیشبینی دارند.
نکتهای امیدوارکننده که در این فصل مطرح میشود این است که سبک دلبستگی قابل تغییر است. اگرچه سبکها در دوران کودکی شکل میگیرند، اما از طریق خودآگاهی، تلاش شخصی و قرار گرفتن در محیطی ایمن میتوان به سبک ایمنتر حرکت کرد. این پیام، امید را برای بهبود روابط در دل خواننده زنده میکند.
مقدمه همچنین توضیح میدهد که بسیاری از الگوهای رایج رفتاری – مثل وابستگی زیاد، ترس از تعهد، یا بیاعتمادی – در واقع ریشه در سبک دلبستگی دارند. درک این نکته کمک میکند تا افراد رفتار خود و شریکشان را نه به عنوان مشکل شخصیتی، بلکه به عنوان الگویی قابل تغییر ببینند.
هدف اصلی نویسندگان از نوشتن این کتاب، کمک به افراد برای ساختن روابطی سالمتر و آگاهانهتر است. آنها تلاش کردهاند تا مفاهیم نظری را با مثالهای واقعی و کاربردی ترکیب کنند تا خواننده بتواند از دانش علمی برای بهبود عملی روابطش استفاده کند.
در پایان مقدمه، کتاب از خواننده دعوت میکند تا با ذهنی باز وارد سفری شود که ممکن است کیفیت کل زندگیاش را تغییر دهد. با شناخت بهتر خود و دیگران، میتوان روابطی ساخت که نهتنها پایدار باشند، بلکه رشد فردی و عاطفی را نیز تسهیل کنند.