مقدمه
گری جان بیشاپ در مقدمه کتاب «کمتر گند بزن» با یک حقیقت تلخ و بیپرده آغاز میکند: اگر مدام در زندگیات دچار مشکل میشوی، احتمالاً خودت عامل اصلی آن هستی. برخلاف رویکردهای مرسوم خودیاری که اغلب دلخوشکنک و سطحیاند، این کتاب قرار است حقیقت را بهصورت مستقیم و بیتعارف جلوی چشمانت بگذارد. هدف نویسنده این است که به ما کمک کند چرایی تکرار اشتباهات و مشکلات مشابه در زندگیمان را بشناسیم و بتوانیم آنها را متوقف کنیم.
بیشاپ معتقد است که بیشتر ما درگیر الگوهای ذهنی و رفتاری پنهانی هستیم که ریشه در گذشته، دوران کودکی، تجربیات تلخ و باورهایی دارند که بدون پرسشگری پذیرفتهایم. این الگوهای ناخودآگاه ما را در مسیری قرار میدهند که حتی اگر بخواهیم تغییر کنیم، باز هم در نهایت به همان نقطههای شکست و ناامیدی بازمیگردیم. درواقع، خودتخریبی فقط یک ویژگی نیست، بلکه یک سیستم کامل ذهنی است که باید آن را افشا و خنثی کرد.
نویسنده با لحنی صمیمی اما بیرحمانه، خواننده را وادار میکند دست از نقش قربانی بودن بردارد و مسئولیت کامل زندگیاش را بپذیرد. این کتاب قرار نیست حال تو را خوب کند یا به تو امید واهی بدهد، بلکه هدفش بیدار کردنت از خوابیست که سالها در آن بودهای. او تأکید میکند که راهحلهای انگیزشی معمول فقط سطح ماجرا را میخراشند، اما اگر واقعاً میخواهی تغییر کنی، باید به عمق ذهن و باورهایت بروی؛ جایی که ترسها، داوریها و تکرارها لانه کردهاند.
خواندن این کتاب کار آسانی نخواهد بود. چون قرار است با بخشی از وجودت روبهرو شوی که همیشه از آن فرار کردهای. بخشی که بهت میگوید «تو به اندازه کافی خوب نیستی» یا «تو همیشه شکست میخوری». بیشاپ میخواهد ذهن ناخودآگاهت را به چالش بکشد و داستانهایی که درباره خودت ساختهای را به سطح آگاهی بیاورد تا بتوانی از آنها رها شوی.
در واقع این کتاب به دنبال ارائه راهحلهای فوری نیست، بلکه بیشتر تمرکز آن بر متوقفکردن عادتهای فکری و رفتاری است که بهطور مداوم زندگیات را خراب میکنند. او با صداقت کامل هشدار میدهد که در طول خواندن کتاب ممکن است مقاومت ذهنی زیادی را تجربه کنی؛ چون مغزت از تغییر میترسد. اما اگر این مقاومت را تحمل کنی و با صداقت پیش بروی، مسیر تازهای درونت باز خواهد شد.
بیشاپ باور دارد که بیشتر مشکلات ما از درون ما نشأت میگیرد، نه از دیگران یا شرایط بیرونی. بنابراین، اگر بتوانی نگاهت به خودت را تغییر بدهی، رابطهات با جهان هم متحول خواهد شد. او خواننده را دعوت میکند که دست از تلاش برای درست کردن «ظاهر» زندگی بردارد و بهجای آن، عمیقاً به درون خودش نگاه کند.
او تأکید میکند که در ناخودآگاه همهٔ ما داستانهایی وجود دارد؛ مثل «من همیشه تنها میمونم» یا «هیچکس منو جدی نمیگیره» و این داستانها زندگی ما را هدایت میکنند. اگر این داستانها را نشناسی و به چالش نکشی، زندگیات در خدمت آنها باقی میماند. اما اگر شهامت روبهرو شدن با این داستانها را داشته باشی، آنوقت واقعاً میتونی کنترل زندگیات رو به دست بگیری.
در نهایت، نویسنده از ما نمیخواهد فقط تغییر کنیم، بلکه میخواهد دوباره خودمان را از نو تعریف کنیم. وقتی بفهمی چطور ذهنیتهای پنهانت زندگیات را هدایت میکنند، تازه متوجه میشی چرا بارها در یک مسیر اشتباه گیر کردهای. این کتاب فرصتی است برای مواجهه با واقعیت خود و آغاز یک بازطراحی بنیادین در شیوه زندگیات.
بیشاپ در پایان مقدمه وعده نمیدهد که با خواندن این کتاب زندگیات گل و بلبل میشود. اما قول میدهد اگر با ذهن باز و صداقت با خودت این مسیر را طی کنی، میتوانی برای همیشه از چرخه تخریب بیرون بیایی و آغازگر یک زندگی آگاهانه، سالم و اصیل باشی.