شخصیت خودشیفته
شخصیت خودشیفته
اختلال شخصیت خودشیفته
تاریخ انتشار ۰
۰ دقیقه
۰ صفحه


«صدایم را نمی‌شنوی، ژاله»

اسمم مهراد است. مردی معمولی، شاید به چشم خیلی‌ها، ساده. چند سال پیش با ژاله ازدواج کردم. زنی باهوش، بلندپرواز، با شغلی مهم در یکی از شرکت‌های بزرگ. اوایل شیفته‌ی اعتماد‌به‌نفسش بودم، جدی بودنش، هدف‌دار بودنش... ولی حالا، هر شب که برمی‌گردم خانه و سکوت به من خوش‌آمد می‌گوید، فکر می‌کنم نکند اشتباه کرده‌ام.

ژاله همیشه سرش شلوغ است. یا جلسه دارد، یا سفر کاری. حتی وقتی خانه است، تلفنش قطع نمی‌شود. یک‌بار که خواستم درباره‌ی احساساتم با او حرف بزنم، درباره اینکه احساس تنهایی می‌کنم، گفت:

«تو زیادی حساسی، مهراد. من که وقت ندارم با این حرفا خودمو درگیر کنم. اگه خیلی ناراحتی، یه کاری پیدا کن خودتو مشغول کن.»

دردم نیامد. زخمی شدم.

من آدم پرتوقعی نیستم. ولی دلم می‌خواست همسرم گاهی بپرسد، «امروز حالت چطوره؟»، نه اینکه فقط بپرسد «قبض‌ها رو پرداخت کردی یا نه؟»

وقتی حرفی می‌زنم، ژاله یا گوش نمی‌دهد یا وسط حرفم می‌پرد و می‌گوید:

«ببین من الان یه عالمه کار دارم، نمی‌تونم با این چرندیات وقت هدر بدم.»

یک‌بار که با کلی اشتیاق شام درست کرده بودم، چون گفته بود دیر میاد، ساعت ۱۰ شب با خستگی رسید، نگاهی به غذا انداخت و گفت:

«چه کاریه آخه؟ سفارش می‌دادی، وقتتو تلف کردی.»

شاید بگویی این چیزها کوچک‌اند. شاید هم هستند. ولی این چیزهای کوچک‌اند که وقتی هر روز تکرار شوند، آدم را می‌تراشند. آدم را تهی می‌کنند. من شده‌ام موجودی ساکت، همیشه آماده‌ی کنار رفتن.

وقتی درباره‌ی رابطه‌مان صحبت می‌کنم، ژاله می‌گوید:

«تو از زندگی چی می‌خوای؟ من دارم خرج خونه رو می‌دم، سقف بالای سرته، دیگه چی می‌خوای؟»

در ذهن او، من خلاصه شده‌ام به موجودی که «خرجی ندارد» ولی «درآمدی هم ندارد» و همین، برایش مساوی با بی‌ارزشی‌ست.

او هیچ‌وقت نمی‌پرسد که آیا در کنارم خوشحالم یا نه. هر وقت سعی می‌کنم نزدیکش شوم، یا لمسی، یا کلامی، بی‌حوصله کنار می‌کشد یا با اخم می‌گوید:

«تو فقط وقتی من خسته‌ام یاد محبت می‌افتی؟»

ما دیگر گفت‌وگویی نداریم. فقط گاهی حرف‌های لازم، آن هم کوتاه و اداری.

گاهی فکر می‌کنم اگر روزی نباشم، ژاله بیشتر ناراحت می‌شود که کسی نیست قبض‌ها را یادآوری کند یا ناهار را گرم کند... تا اینکه کسی نیست که دوستش داشته باشد.


نشانه‌های خودشیفتگی:

  1. بی‌اهمیت دانستن احساسات همسر:وقتی مهراد از احساس تنهایی گفت، ژاله پاسخ داد: «برو خودتو مشغول کن.»

  2. تحقیر غیرمستقیم و مستقیم:کار مهراد را «چرندیات» و شام درست کردن را «تلف کردن وقت» نامید.

  3. عدم وجود صمیمیت جسمی و عاطفی:هیچ تمایلی به نزدیکی عاطفی یا حتی شنیدن ندارد.

  4. خودمرکز‌بینی و تمرکز کامل بر موفقیت شغلی:ژاله فقط شغل خودش و درآمد را ملاک ارزش می‌داند و باقی چیزها، از جمله رابطه، برایش «بار اضافی» است.

  5. ناتوانی در همدلی یا دیدن طرف مقابل به‌عنوان انسانی مستقل با نیاز عاطفی.

اشتراک گذاری

yarijoo.com/story?id=/۱۰۰

خلاصه داستان
شماره تماس۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹ - ۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹
آدرسکرج میدان آزادگان برج میلاد طبقه همکف
ساعات کاریصبح ۱۰ تا ۱۳ بعد ظهر ۱۶:۳۰ تا ۲۰:۳۰
درباره یاریجو

یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما می‌خواهیم به افراد و زوج‌ها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزش‌های تخصصی، مشاوره‌های آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمی‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطه‌ای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.

نماد های اعتماد
کلیه حقوق متعلق به یاریـــجـــو می باشد
برنامه نویسی و طراحی شده توسط وب فـــردا