شخصیت پارانوئید
شخصیت پارانوئید
اختلال شخصیت پارانوئید
تاریخ انتشار ۰
۰ دقیقه
۰ صفحه

پشت پنجره کسی هست

مهدی ۴۲ ساله بود، مردی تنها در آپارتمانی قدیمی در طبقه سوم یک ساختمان نیمه‌ساکت. سال‌ها پیش در بانک کار می‌کرد، اما حالا خانه‌نشین شده بود. خودش می‌گفت بازنشسته شده، اما همسایه‌ها چیز دیگری شنیده بودند. اینکه به همه شک داشت، با هیچ‌کس گرم نمی‌گرفت، و در آخر، از کار کنار گذاشته شد چون مدام مدیران را به "فساد" و "تبانی" متهم می‌کرد.

خانه‌اش را به قلعه‌ای محافظت‌شده تبدیل کرده بود. پشت در دوربین نصب کرده بود، آیفون را به یک سیستم ضبط صدا وصل کرده، سوراخی ظریف کنار پرده ایجاد کرده بود تا از آنجا خیابان را زیر نظر بگیرد. می‌گفت همه چیز در حال کنترل شدن است، آدم‌هایی هستند که حرکاتش را رصد می‌کنند. به خصوص آن پژو سفید که چند شب در هفته، درست روبه‌روی ساختمان پارک می‌کرد و راننده‌اش فقط می‌نشست و با تلفن صحبت می‌کرد.
مهدی مطمئن بود این مرد، مأموری‌ست که از طرف بانک یا یکی از نهادهای امنیتی آمده تا او را تحت نظر بگیرد.

او همه‌چیز را یادداشت می‌کرد. ساعت پارک کردن ماشین‌ها، مدت زمان توقف، حتی رنگ لباس کسانی که از کوچه عبور می‌کردند. برای خودش جدولی درست کرده بود؛ با تاریخ، جزئیات، فرضیه. هرچیزی که به نظرش مشکوک می‌آمد، می‌نوشت. برایش بی‌دلیل نبود؛ هیچ‌چیز بی‌دلیل نبود. حتی نگاهی کوتاه از طرف همسایه یا تأخیر در پاسخ دادن به پیام، می‌توانست نشانه‌ای از نقشه‌ای پنهان باشد.

با خواهرش، سارا، هم همین‌طور بود. سارا هر چند وقت یک‌بار برایش غذا یا دارو می‌آورد. اما مدتی بود مهدی دیگر حتی از او هم دل‌چرکین شده بود. یک روز، وقتی ظرف خورشت بادمجان را گرفت، نگاهی طولانی به آن انداخت و پرسید:
– اینو خودت درست کردی یا یکی دیگه داده؟
– خودم. مثل همیشه.
– مزه‌ش فرق کرده. یه چیزایی توشه... انگار.

سارا چیزی نگفت. فقط نگاهش کرد. دلش می‌سوخت، اما راهی نداشت جز صبوری.
مهدی شب‌ها می‌نشست پشت همان پنجره، نور خاموش، دوربین در دست، و ساعت‌ها بیرون را زیر نظر می‌گرفت. نه برای وقت‌گذرانی، بلکه برای "جمع‌آوری مدارک". فکر می‌کرد دیر یا زود همه چیز را ثابت خواهد کرد.

روزها اگر با همسایه‌ای روبه‌رو می‌شد، فقط نگاه می‌کرد. هیچ‌وقت سلام نمی‌داد، و اگر کسی هم سلام می‌کرد، با تردید پاسخ می‌داد یا اصلاً نمی‌داد. حتی درباره مرد طبقه دوم که همیشه لبخند می‌زد و خوش‌برخورد بود، نوشته بود:
"این یکی زیادی خودمونی‌ست. یا داره چیزی پنهان می‌کنه یا می‌خواد اعتمادم رو جلب کنه."

هیچ‌کس از نگاه او بی‌گناه نبود، چون هیچ‌کس "تصادفی" مهربان نمی‌شد.

اما اتفاقی افتاد که روند ذهنی‌اش را کمی، فقط کمی، زیر سؤال برد.
شبی بارانی، نزدیک سحر، پژوی سفید ناگهان با صدایی بلند حرکت کرد و به خودروی کناری برخورد کرد. صدای ترمز، جیغی کوتاه، و سپس حضور همسایه‌ها در کوچه. پلیس آمد، ماشین را بررسی کرد، و معلوم شد راننده فقط مردی معتاد بوده که شب‌ها برای خواب به محله‌های ساکت پناه می‌برد.

مهدی پشت پنجره ایستاده بود. نگاه می‌کرد و هیچ نمی‌گفت. با خود زمزمه کرد:
– صحنه‌سازیه. می‌خوان فکر کنم همه‌چی عادیه...

اما چیزی در ذهنش لرزید. نه خیلی شدید، اما برای او که همیشه مطمئن بود، همان لرزش کوچک هم غریبه بود.

چند روز بعد، وقتی سارا به خانه‌اش آمد، مهدی غذا را گرفت، بدون سؤال. بعد سکوت کرد و ناگهان گفت:
– تو هنوز منو باور داری؟

سارا گفت:
– آره. ولی فکر کنم تو دیگه خودتو باور نداری.

او به نقطه‌ای رسیده بود که میان ترس و خستگی، چیزی شبیه تردید به وجودش چنگ انداخته بود. برای نخستین بار، به این فکر افتاد که شاید همه چیز واقعاً این‌طور نباشد که همیشه تصور می‌کرد. شاید یک درصد هم که شده، چیزهایی در ذهن خودش شکل گرفته‌اند، نه در بیرون.

از کسی شنیده بود که روانشناس بی‌طرفی هست. کسی که نمی‌خواهد کنترلت کند، قضاوتت کند یا به زور وادارت کند به چیزی که باورش نداری. فقط حرف می‌زند. فقط گوش می‌دهد.

صبح یک‌روز آرام تابستانی، برای اولین‌بار پس از سال‌ها، همراه سارا از خانه بیرون رفت. مسیر مطب طولانی نبود، ولی نگاهش مدام روی آینه‌های ماشین می‌چرخید. هر ایست ناگهانی، هر عابر، هنوز در ذهنش علامت سؤال ایجاد می‌کرد. اما این‌بار، شک‌هایش عمیق‌تر از قبل همراه با خستگی بودند.

در اتاق مشاوره، چند دقیقه سکوت کرد. بعد رو به روانشناس گفت:
– من مطمئن بودم که همه دروغ می‌گن. همه‌چی... اما حالا نمی‌دونم. شاید بعضی حرفا درست بوده. شاید نه همه، ولی یکی‌شون... شاید شما.

و همین جمله، با همین تردید ساده، اولین روز درمان بود.


علائم اختلال شخصیت پارانوئید 

1. بی‌اعتمادی مفرط به دیگران، حتی نزدیکان
وقتی سارا برایش خورشت آورد، با شک پرسید:

«این غذا رو خودت درست کردی یا کسی دیگه داده؟»
و بعد گفت:
«مزه‌ش فرق کرده... یه چیزایی توشه... انگار.»
او حتی به خواهر خودش هم اعتماد نداشت.

2. تفسیر نادرست و بدبینانه از اعمال بی‌ضرر دیگران
در واکنش به سلام ساده‌ی همسایه گفت:

«این یکی زیادی خودمونی‌ست. یا داره چیزی پنهان می‌کنه یا می‌خواد اعتمادم رو جلب کنه.»
در ذهن او، مهربانی همیشه نشانه‌ی نیرنگ بود.

3. سوءظن دائم به اینکه دیگران در حال تعقیب، جاسوسی یا توطئه‌چینی هستند
ماشین پژوی سفید را برای هفته‌ها زیر نظر داشت، پلاک یادداشت می‌کرد، فکر می‌کرد راننده مأمور امنیتی‌ست که برای تحت نظر گرفتن او آمده.

«می‌خوان رد منو بزنن... از طرف بانکن.»

4. درگیر شدن در فرضیه‌ها و باورهای توطئه‌آمیز، حتی بدون دلیل منطقی
وقتی راننده‌ی پژو در واقع یک مرد معتاد بود، باز هم باور نکرد:

«صحنه‌سازیه. می‌خوان فکر کنم همه‌چی عادیه...»

5. جمع‌آوری وسواس‌گونه‌ی «مدارک» برای اثبات فرضیه‌های ذهنی
او برای خودش جدول درست کرده بود که در آن ساعت توقف ماشین‌ها، رفتار عابران و حتی لباس‌شان را ثبت می‌کرد. همچنین دفترچه‌ای داشت که در آن درباره‌ی افراد مشکوک یادداشت می‌نوشت.

6. گوش به زنگ بودن دائم و تفسیر هر صدا به‌عنوان تهدید یا هشدار
نیمه‌شب با شنیدن صدایی خفیف پشت در از خواب پرید، گوش چسباند، سپس به پلیس زنگ زد و گفت:

«احتمال زیاد دارن شنود کار می‌ذارن.»

7. واکنش تدافعی و پرخاشگرانه نسبت به انتقاد یا تلاش برای کمک
وقتی سارا گفت که نگرانش است و شاید کمک بخواهد، با تندی پاسخ داد:

«تو هم مثل بقیه‌ای. دلت برای من نمی‌سوزه. دلت برای خودته که می‌ترسی از حرفایی که می‌دونم.»

8. انزوای اجتماعی و قطع ارتباط با اطرافیان به‌خاطر سوءظن
مهدی تماس‌های دوستانش را جواب نمی‌داد، یا اگر می‌داد بعد از چند جمله تماس را قطع می‌کرد چون فکر می‌کرد "می‌خوان صداش رو ضبط کنن".

9. احساس دائمی قربانی بودن یا اینکه دیگران قصد آسیب رساندن دارند

«می‌خوان منو به تیمارستان بفرستن تا دیگه درباره‌شون حرف نزنم.»
در ذهن او، حتی روانشناس یا پزشک، مأمور توطئه‌ای بزرگ بود.

10. شک مفرط و مداوم نسبت به وفاداری دیگران
باور نداشت که سارا به‌خاطر دلسوزی به او سر می‌زند. تصور می‌کرد حتی او هم "با دیگران هماهنگ شده" تا فریبش بدهد.

اشتراک گذاری

yarijoo.com/story?id=/۱۰۷

خلاصه داستان
شماره تماس۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹ - ۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹
آدرسکرج میدان آزادگان برج میلاد طبقه همکف
ساعات کاریصبح ۱۰ تا ۱۳ بعد ظهر ۱۶:۳۰ تا ۲۰:۳۰
درباره یاریجو

یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما می‌خواهیم به افراد و زوج‌ها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزش‌های تخصصی، مشاوره‌های آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمی‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطه‌ای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.

نماد های اعتماد
کلیه حقوق متعلق به یاریـــجـــو می باشد
برنامه نویسی و طراحی شده توسط وب فـــردا