شخصیت پارانوئید
شخصیت پارانوئید
اختلال شخصیت پارانوئید
تاریخ انتشار ۰
۰ دقیقه
۰ صفحه

 دیوار میان ما

لیلا و سعید سه سال بود که ازدواج کرده بودند. آشنایی‌شان سنتی نبود، اما شبیه آنچه می‌گویند «عاشقانه» هم نبود. هر دو در محیط کاری با هم آشنا شده بودند و بعد از چند ماه، با فشار خانواده‌ها تصمیم به ازدواج گرفته بودند.

در ماه‌های اول همه چیز عادی به نظر می‌رسید؛ زندگی نسبتاً آرام، خانه‌ای کوچک در شرق تهران، کارهای معمولی، رفت‌وآمد با خانواده‌ها. اما بعد از یک‌سال، لیلا کم‌کم متوجه چیزهایی شد که نمی‌توانست نامشان را بگذارد «حساسیت» یا «غیرتی بودن» ساده.

سعید هر شب، وقتی لیلا گوشی‌اش را کنار می‌گذاشت، بدون اینکه چیزی بگوید، آن را برمی‌داشت. گاهی ادعا می‌کرد فقط دنبال آهنگ خاصی می‌گردد یا می‌خواهد فیلترشکن نصب کند. اما بارها دید که صفحه‌ی پیام‌رسان‌ها را چک می‌کند. اوایل چیزی نگفت، اما وقتی چند بار به شوخی یا جدی درباره همکاران مردش پرسید:
– «اون محسن چیه؟ چرا تو هر جلسه اسمش میاد؟»
و بعد اضافه کرد:
– «فکر نکن نمی‌فهمم. فقط نمی‌خوام ضایع بشی.»

لیلا حس کرد چیزی عمیق‌تر در ذهن او جریان دارد. چیزی فراتر از بدبینی ساده.

گاهی وقتی از بیرون برمی‌گشت، سعید به لباسش نگاه می‌کرد، بو می‌کشید. گاهی بی‌مقدمه می‌گفت:
– «عطرت فرق کرده. امروز با کسی بودی؟»

حتی وقتی هیچ نشانه‌ای نبود، وقتی همه چیز عادی می‌گذشت، باز هم سعید به شکل عجیبی رفتار می‌کرد. مثلاً ساعت‌ها ساکت بود و یک‌باره در نیمه‌شب می‌پرسید:
– «تو واقعاً به من وفاداری؟ راستشو بگو.»

و اگر لیلا با تعجب یا ناراحتی جواب می‌داد، نگاهش پر از شک می‌شد.

رابطه‌شان از درون پوسیده بود. هر بار که لیلا با مادر یا خواهرش تماس می‌گرفت، سعید بعدش می‌پرسید:
– «چی گفتن؟ درباره چی حرف زدید؟ اسم منو آوردن؟»
یا وقتی شب‌ها خواب می‌دید که لیلا دارد با مردی دیگر صحبت می‌کند، صبح با او سرد و خشک رفتار می‌کرد.
لیلا می‌پرسید:
– «چیزی شده؟»
و سعید می‌گفت:
– «هیچی. فقط یه‌سری چیزا داره برام روشن می‌شه.»

تدریجاً سعید رفتارش محدودکننده‌تر شد. از لیلا خواست فضای مجازی را پاک کند، تماس با دوستان قدیمی‌اش را کم کند، لباس‌هایش را عوض کند. و اگر لیلا مقاومت می‌کرد، می‌گفت:
– «اگه چیزی برای پنهان کردن نداری، چرا ناراحت می‌شی؟»

او اغلب حس می‌کرد لیلا چیزی را پنهان می‌کند. یا حتی از پشت در گوش می‌داد به مکالمه‌اش. اگر به چشمانش نگاه نمی‌کرد، می‌پرسید:
– «چرا نمی‌تونی تو چشمم نگاه کنی؟ چیزی هست که می‌ترسی لو بره؟»

لیلا خسته شده بود. بارها سعی کرده بود صحبت کند، آرامش دهد، حتی گریه کند، اما سعید فقط بدبین‌تر و سردتر می‌شد. او عاشق نبود، نگران نبود، بلکه شکاک بود. بیمارگونه. طوری رفتار می‌کرد که انگار همیشه در حال کشف یک خیانت است که هنوز اتفاق نیفتاده.

در نهایت، یک شب، وقتی لیلا در سکوت شام را جمع می‌کرد، سعید جمله‌ای گفت که مثل تیر توی دلش نشست:
– «تو از اولشم با من نبودی. فقط خوب نقشتو بازی کردی.»

دیگر نتوانست تحمل کند. فردا صبح خانه را ترک کرد و برای اولین‌بار، نه نزد خانواده‌اش، بلکه پیش روان‌درمانگر رفت. آن‌جا بود که شنید چیزی به نام "اختلال شخصیت پارانوئید" وجود دارد. و آن روز، تصمیم گرفتنه از روی خشم، بلکه از روی عقلاین ازدواج را به پایان برساند.

سعید، ماه‌ها بعد، در تنهایی خود، همچنان در دفترش یادداشت می‌کرد:
"او هنوز باهاشونه. حالا فقط بهتر نقش بازی می‌کنه."


نشانه‌های اختلال شخصیت پارانوئید :

  • بی‌اعتمادی مفرط:بازرسی گوشی، پرسش مکرر از تماس‌ها، شک به همکاران.

  • تعبیر اشتباه رفتارها:عطری متفاوت یا حالت چهره را نشانه‌ی خیانت می‌دانست.

  • کنترل‌گری:فشار برای ترک شبکه‌های اجتماعی، محدود کردن پوشش و ارتباطات.

  • رفتارهای سرد و متهم‌کننده:سکوت، نگاه‌های سنگین، جملاتی مثل "نقشتو خوب بازی کردی".

  • شک توهمی حتی بدون دلیل:گوش دادن پشت در، تفسیر خواب به‌عنوان واقعیت.


اشتراک گذاری

yarijoo.com/story?id=/۱۰۸

خلاصه داستان
شماره تماس۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹ - ۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹
آدرسکرج میدان آزادگان برج میلاد طبقه همکف
ساعات کاریصبح ۱۰ تا ۱۳ بعد ظهر ۱۶:۳۰ تا ۲۰:۳۰
درباره یاریجو

یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما می‌خواهیم به افراد و زوج‌ها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزش‌های تخصصی، مشاوره‌های آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمی‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطه‌ای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.

نماد های اعتماد
کلیه حقوق متعلق به یاریـــجـــو می باشد
برنامه نویسی و طراحی شده توسط وب فـــردا