مهدی، ۳۸ ساله، سالها بود که با همسرش نسترن زندگی میکرد. ظاهر زندگیشان معمولی بود: شغل ثابت، دو فرزند، خانهای کوچک اما گرم. اما مدتی بود که چیزی در مهدی تغییر کرده بود. چیزی که خودش هم نمیفهمیدش، اما روی همه چیز سایه انداخته بود.
صبحها با اخم از خواب بیدار میشد، کوچکترین صدا یا حرفی کافی بود تا صدایش بالا برود. از سر کار که برمیگشت، خسته و عصبی بود. گاهی تا نیمهشب جلوی تلویزیون مینشست، بدون اینکه واقعاً چیزی ببیند. بیشتر وقتها با موبایلش ور میرفت، بیهدف. مدتی بود که گاهی نوشیدنی الکلی میخرید یا تا دیروقت بیرون میماند، به بهانه "هوا عوض کردن". اما نسترن میدانست، چیزی در درون او در حال فروپاشیست.
مهدی زود عصبانی میشد، داد میزد، در را محکم میکوبید. حتی گاهی با بچهها پرخاش میکرد و بعد، در سکوت عذاب وجدان میگرفت. وقتی نسترن از او میپرسید:
«چیزی شده؟ »
با عصبانیت میگفت:
«نه! ولم کن! فقط خستم. از همهچی خستم.»
رفتارهایش عجیب شده بودند. بهجای صحبت یا درددل، خودش را در کار غرق میکرد. شبها پشت فرمون مینشست و دور میزد بیهدف. چند باری تا مرز مصرف مواد هم رفته بود. خودش میدانست که راهش اشتباه است، اما حس میکرد چیزی درونش خاموش شده، گیر کرده، و راه فراری نیست.
دیگر از نسترن فاصله گرفته بود. رابطهشان سرد شده بود. حرف نمیزد، لمس نمیکرد، گوش نمیداد. نسترن میگفت:
«مهدی تو دیگه اون آدم سابق نیستی...»
و مهدی فقط زیر لب میگفت:
«خودمم نمیدونم چی شدم.»
در نهایت، بعد از یک شب عصبانیت شدید که به شکستن وسایل خانه ختم شد، مهدی خودش را در حمام حبس کرد و تا صبح گریه کرد. صبح، با چشمهای پفکرده روبهروی آینه ایستاد و برای اولینبار اعتراف کرد:
«من حالم خوب نیست... من دیگه نمیتونم اینجوری ادامه بدم.»
با کمک نسترن، به روانشناس مراجعه کرد. روانشناس بعد از ارزیابی کامل گفت که مهدی دچارافسردگی اساسی با الگوی مردانهشده؛ جایی که افسردگی خودش را نه با غم، بلکه باخشم، انکار، وسوسه به اعتیاد و دوری عاطفینشون میده.
مهدی کمکم یاد گرفت چطور احساساتش رو بشناسه و کنترل کنه. درمان رو شروع کرد، و با حمایت همسرش، راه سختِ برگشتن به خودش رو آغاز کرد.
پرخاشگری، زودعصبی شدن
احساس خستگی دائمی و فرار از خانه
گرایش به مصرف الکل یا مواد
انزوا و دوری از خانواده
کاهش میل جنسی و قطع ارتباط عاطفی
عذاب وجدان، بیقراری و ناامیدی
انکار مشکلات روحی و مقاومت در برابر کمک
اگر بخشی از رفتارهای مهدی برات آشنا بود، شاید وقتشه یه نگاه جدیتر به حال روانیت بندازی. افسردگی فقط گریه نیست؛ گاهی یه خشم فروخوردهست که زندگی رو از درون میسوزونه.
تست افسردگیگلدبرگ برای شروع، میتونه یه گام ساده باشه؛ ولی مهم. با چند سؤال ساده، یه تصویر واضحتر از حال درونت بهت میده.
یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما میخواهیم به افراد و زوجها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزشهای تخصصی، مشاورههای آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمیتر و رضایتبخشتری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطهای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.