الهام، ۴۲ ساله، معلم ابتدایی بود. زنی آرام، دقیق و منظم. هیچوقت شکایتی نمیکرد، زیاد حرف نمیزد، و بیشتر وقتها لبخندی کمرنگ روی صورتش بود. همکارانش او را «آدم ساکت ولی قابل اتکا» میدانستند. اما چیزی در دل الهام سالها بود که سنگینی میکرد.
از دوران نوجوانی تا امروز، الهام همیشه نوعی غم همیشگی را با خودش حمل میکرد. نه آنقدر شدید که زمینگیرش کند، نه آنقدر کم که بشود نادیدهاش گرفت. حالش هرگز "خیلی خوب" نبود. انگار زندگی برایش همیشه خاکستری بود؛ نه تاریک، نه روشن.
صبحها بیدار شدن برایش سخت بود، نه از خستگی، بلکه از بیانگیزگی. سر کار میرفت، کلاسش را بهخوبی برگزار میکرد، اما ته دلش همیشه حس میکرد همهچیز بیمعناست. از بچهها لبخند میگرفت، ولی خودش در درونش هیچ احساسی نداشت.
با دوستانش رابطه داشت، اما هیچوقت صمیمی نبود. در مهمانیها زیاد نمیخندید. همه چیز را از دور نگاه میکرد. بارها با خودش گفته بود:
«من کلاً همینم. آدم شادی نیستم. همیشه یهجور خستم.»
گاهی دیگران به شوخی میگفتند:
«الهامجون یه ذره انرژی بگیر! چرا همیشه انقدر آرومی؟»
و الهام فقط لبخند میزد. اما خودش میدانست که آرام نیست؛ فقطسالهاست یاد گرفته بیصدا رنج بکشه.
او دچار چیزی بود به نامافسردگی مداوم یا دیستایمیا. این اختلال باعث میشد همیشه در یک حالت کمانرژی، بیاشتیاق و غمگین باقی بماند — نه آنقدر شدید که فریاد کمک بزند، نه آنقدر سبک که حالش خوب باشد.
به مرور، الهام دچار فراموشی و عدم تمرکز هم شد. رابطهاش با همسرش سرد بود، نه از روی دعوا یا اختلاف، بلکه بهخاطر خاموش بودن احساساتش. سالها بود که فکر میکرد این حالت بخشی از شخصیتشه، تا اینکه روزی در یک جلسه معاینه روانشناسی در مدرسه، به او گفته شد که ممکنه دچاردیستایمیاباشه.
درمانش طولانی و تدریجی بود. اما با جلسات رواندرمانی، حمایت خانوادگی، و در صورت نیاز دارو، الهام کمکم فهمید که این «حالت طبیعیاش» در واقع نوعی بیماریه — بیماریای که سالها زندگی، شادی، و روابطش رو تحتتأثیر قرار داده بود.
خلق پایین و غم مزمن (حداقل دو سال)
بیانگیزگی مداوم
کاهش انرژی
کاهش لذت از فعالیتها
مشکل در تمرکز و تصمیمگیری
احساس بیارزشی یا ناامیدی
کاهش صمیمیت در روابط
طبیعی انگاشتن حالت غمزده به عنوان "شخصیت"
دیستایمیا اغلب تشخیص داده نمیشه چون فرد فکر میکنه این حالش "طبیعیه". اما زندگی با یک غم زیرپوستی مزمن، قابل درمانه. هیچکس مجبور نیست تا آخر عمر با یک غم بینام زندگی کنه.
اگر این نشونهها برات آشناست، انجام تستهای روانسنجی مثل یا مشاوره با روانشناس میتونه اولین قدم برای شناخت دقیقتر باشه ... < تست افسردگی گلدبرگ >
یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما میخواهیم به افراد و زوجها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزشهای تخصصی، مشاورههای آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمیتر و رضایتبخشتری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطهای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.