«احمد و غمی که کسی نمیدید»
احمد همیشه آدم ساکت و آرامی بود. اهل شلوغی و جمعهای پر سروصدا نبود، اما مهربان و خوشقول بود. از آن دست آدمهایی که همیشه لبخند گوشهی لبشان هست، اما کسی نمیفهمد پشت آن لبخند چه میگذرد.
از نوجوانی احساس میکرد زندگی برایش سختتر از بقیه است. حتی وقتی دلیل خاصی برای ناراحتی نداشت، دلش گرفته بود. انگار یک سنگ بزرگ ته سینهاش بود که هیچوقت جابهجا نمیشد. با این حال، زندگی را میگذراند. کار میرفت، با دوستانش گاهی بیرون میرفت، و سعی میکرد خودش را سرگرم نگه دارد. پزشکان بعدها به این حالش گفتند:افسردگی مداوم یا خفیف(Dysthymia). نوعی از افسردگی که خفیفتر از افسردگی شدید است، اما مدتها—حتی سالها—ادامه دارد.
اما یکسال، بعد از یک جدایی عاطفی سخت و فشار کاری شدید، حال احمد ناگهان خیلی بد شد. دیگر نه تنها دلش گرفته بود، بلکه نمیتوانست از تخت بیرون بیاید. اشتهایش به غذا از بین رفته بود. هیچ کاری خوشحالش نمیکرد. احساس بیارزشی میکرد، بیخوابی شدید گرفته بود و حتی به مرگ فکر میکرد. دیگر آن لبخند آرام هم نبود. فقط نگاه خالی مانده بود.
وقتی بالاخره به روانپزشک مراجعه کرد، دکتر گفت: «تو دچارافسردگی مضاعفشدی. یعنی الان یک دورهی حاد از افسردگی اساسی، روی افسردگی مزمن قبلیات نشسته.»
برای احمد جملهی عجیبی بود: «افسردگی روی افسردگی؟!»
دکتر لبخند زد و گفت: «درست مثل وقتی بدنت سالها درد خفیف داشته و ناگهان یک ضربهی شدید میخوره. همون بدنِ دردناک حالا دیگه توان ایستادن هم نداره.»
درمان شروع شد. دارو، مشاوره، پیادهرویهای کوتاه هر روز، نوشتن احساسات در دفترچه، حرف زدن با آدمهایی که واقعا گوش میدادند، و مهمتر از همه، پذیرفتن اینکه حال بد، ضعف نیست.
چند ماه بعد، احمد هنوز کامل خوب نشده بود، اما حالش فرق کرده بود. کمکم توانست بخندد—نه برای پنهان کردن درد، بلکه چون واقعاً لحظهای از ته دل خوشحال شد. حالا میدانست که باید بیشتر مراقب دل خودش باشد. فهمیده بود که "قوی بودن" یعنی گاهی وقتها کمک خواستن.
غمگینی دائمی و بیدلیل
احساس خستگی مداوم و بیانرژی بودن
احساس سنگینی در سینه
لبخند ظاهری، بدون شادمانی واقعی
کنارهگیری آرام از جمعها و فعالیتهای اجتماعی
ناتوانی در برخاستن از تخت
بیخوابی شدید
از دست دادن اشتها
از بین رفتن علاقه به همه چیز
احساس بیارزشی و ناامیدی
افکار مرگ یا بیمعنی بودن زندگی
گریههای بیدلیل و ناگهانی
بیحسی یا خالی شدن کامل احساسات
این علائم در کنار هم، تصویری ازافسردگی مضاعفرا نشان میدهند: دورهای شدید از افسردگی که بر بستر یک افسردگی مزمن و طولانیمدت نشسته است.
یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما میخواهیم به افراد و زوجها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزشهای تخصصی، مشاورههای آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمیتر و رضایتبخشتری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطهای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.