احسان هر روز سر کار میرفت، سلام میداد، لبخند میزد، گاهی شوخی هم میکرد. از بیرون همه چیز عادی به نظر میرسید. ولی درونش... انگار زیر آب بود. هر حرکتی سخت، هر لحظهای سنگین. انگار باید برای نفس کشیدن هم بجنگد، بیآنکه کسی بداند.
سالها بود این حال با او بود. یک غم ساکت، یک خستگی دائمی، یک بیعلاقگی مزمن به همهچیز. دیگر نه فیلم شاد خوشحالش میکرد، نه سفر، نه حتی حرف زدن با نزدیکترین آدمها. اما چون عادت کرده بود، فکر میکرد این «طبیعی» است. کسی اسمش را نگذاشته بود افسردگی. حتی خودش هم نه.
تا اینکه یک روز، بیهشدار، همهچیز فرو ریخت. صبح بیدار نشد. ساعتها در تخت ماند و فقط سقف را نگاه کرد. کاری که همیشه بالاخره انجام میداد—رفتن، تحمل کردن، ادامه دادن—حالا دیگر از دستش برنمیآمد. اشک بیدلیل میآمد. غذا از گلویش پایین نمیرفت. فکرهای سیاه مثل مار میچرخیدند دور ذهنش. دیگر نه فقط غم، بلکه ترس، پوچی، و بیقراری آمده بود. این، آن غم قدیمی نبود. این یک غرق شدن واقعی بود.
پزشک گفت: «این اسم داره، احسان. اسمش افسردگی مضاعفه. یعنی یه افسردگی عمیق روی افسردگی مزمن قدیمیات سوار شده. مثل کسی که همیشه زیر آب بوده و حالا موجی هم روش افتاده.»
احسان تعجب نکرد. فقط ساکت ماند. چون حس کرده بودش.
درمان آسان نبود. روزهایی بود که انگار هیچ چیز جواب نمیداد. اما کمکم، با کمک مشاور، با دارو، با یاد گرفتن اینکه خودش را قضاوت نکند، با نوشتن، و با گریههایی که حالا آزاد شده بودند، توانست سرش را از آب بیرون بیاورد. برای لحظهای نفس بکشد.
و فهمید که بهبود، یعنی همین. نه پرواز، نه جهش. فقط، نفس کشیدن. دوباره.
احساس مداوم خستگی و سنگینی روانی
«انگار زیر آب بود. هر حرکتی سخت، هر لحظهای سنگین.»
بیعلاقگی مزمن به فعالیتهای معمول
«نه فیلم شاد خوشحالش میکرد، نه سفر، نه حتی حرف زدن با نزدیکترین آدمها.»
سازگاری با غم و ناتوانی در تشخیص آن بهعنوان اختلال
«فکر میکرد این 'طبیعی' است. کسی اسمش را نگذاشته بود افسردگی. حتی خودش هم نه.»
ناتوانی از بلند شدن از رختخواب
«صبح بیدار نشد. ساعتها در تخت ماند و فقط سقف را نگاه کرد.»
گریههای بیدلیل و ناگهانی
«اشک بیدلیل میآمد.»
بیاشتهایی
«غذا از گلویش پایین نمیرفت.»
افکار منفی شدید و تکرارشونده
«فکرهای سیاه مثل مار میچرخیدند دور ذهنش.»
احساس پوچی، ترس و بیقراری درونی
«دیگر نه فقط غم، بلکه ترس، پوچی، و بیقراری آمده بود.»
شدت گرفتن غم تا حد "غرق شدن" روانی
«این، آن غم قدیمی نبود. این یک غرق شدن واقعی بود.»
یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما میخواهیم به افراد و زوجها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزشهای تخصصی، مشاورههای آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمیتر و رضایتبخشتری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطهای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.