شخصیت خودشیفته
شخصیت خودشیفته
اختلال شخصیت خودشیفته
تاریخ انتشار ۰
۰ دقیقه
۰ صفحه


 «به‌جز پول، هیچ‌چیز مهم نیست»

شادی همیشه دختر پرشوری بود. از اون آدمایی که وقتی حرف می‌زد، چشم‌هاش برق می‌زد. توی دوران دانشجویی توی کارهای هنری و داوطلبانه فعال بود. عاشق نوشتن بود، شعر می‌خوند، ایده می‌داد. دلش می‌خواست یه زندگی بسازه که توش معنا باشه، گفتگو باشه، با هم بودن واقعی.

وقتی با پیمان آشنا شد، اولش مجذوب اعتماد‌به‌نفس و قدرت تصمیم‌گیریش شد. پیمان مردی موفق در بازار کار بود، به قول خودش:

«من از هیچی رسیدم اینجا. واسه همین هیچ‌کس حق نداره وقتشو هدر بده.»

اوایل حرف‌هاش قانع‌کننده بود. شادی فکر کرد شاید بتونه با عشق و درک، یه بالانس بین نگاه عاطفی خودش و نگاه منطقی پیمان بسازه. اما کم‌کم فهمید اون چیزی که پیمان می‌خواد،یه همراه نیست، یه پیروه.

وقتی شادی درباره کتابی که خونده بود با شوق حرف می‌زد، پیمان فقط سرش رو از روی موبایل بلند می‌کرد و می‌گفت:

«این چیزا نون نمی‌شه عزیزم. وقتتو بزار روی چیزی که در‌آمد داره.»

بار اول ناراحت شد. بار دوم دلگیر. ولی بار سوم... سکوت کرد.

شادی شغلش توی حوزه‌ی آموزش کودکان رو دوست داشت، ولی چون در‌آمد زیادی نداشت، پیمان مدام بهش طعنه می‌زد:

«تو هم که واسه سرگرمی می‌ری سر کار. اگه من نباشم، زندگی‌مون نمی‌چرخه.»

هر وقت شادی درباره خستگی یا احساساتش حرف می‌زد، پیمان با لحن خونسردی می‌گفت:

«آدما باید قوی باشن. ناز کردن و احساساتی بودن واسه آدمای ضعیفه.»

و شادی کم‌کم احساس کرد شاید واقعاً ضعیفه. شاید «بیش‌از‌حد حساسی»ه. شاید واقعاً چیزی که می‌خونه، می‌نویسه، یا براش مهمه... واقعاً بی‌ارزشه.

بدتر از همه این بود که پیمانهیچ ارزشی برای احساسات و ارتباطات قائل نبود. اگر شادی ناراحت می‌شد، به‌جای اینکه گوش بده یا باهاش همدلی کنه، یه هدیه براش می‌خرید و با لبخند می‌گفت:

«بیا، حالا دیگه ناز نکن. باید به‌جای این احساساتی بودن و وقت تلف کردن، بری پول دربیاری! اینا بچه‌بازی‌ه.»
و شادی احساس می‌کرد حتی ناراحت بودن هم براش مجاز نیست.

دیگه کمتر حرف زد. وقتی کتاب می‌خوند، سریع می‌بست که پیمان نپرسه «باز وقتتو با چی تلف می‌کنی؟»
وقتی پروژه‌ای در مدرسه داشت که براش مهم بود، سعی می‌کرد درباره‌ش حرف نزنه.
وقتی غمگین بود، نمی‌گفت. چون پیمان می‌گفت:

«آدما باید برن بجنگن، نه غر بزنن.»

تا جایی رسید که جلوی آینه ایستاد و خودش رو نشناخت.
نه از ظاهرش، بلکه از نگاهش.
اون برقِ چشم‌ها رفته بود. اون انرژی و شوق، جای خودش رو داده بود به تردید و شرم.
شادی، دختری که اسمش با خودش نمی‌خوند، داشت کم‌کم ناپدید می‌شد.

وقتی یه شب پیمان گفت:

«خوشحالم زنم اهل دردسر نیست. فقط کارهای خونه و یه شغل کوچولو داره، نه ادعا، نه رویا.»
شادی لبخند زد، اما ته دلش یه چیزی شکست.

نه به‌خاطر اینکه تحقیر شد.
بلکه به‌خاطر اینکه فهمید خودش رو فراموش کرده... فقط برای اینکه شبیه چیزی بشه که پیمان می‌پسنده.


نشانه‌های شخصیت خودشیفته :

1.بی‌ارزش کردن احساسات دیگران

وقتی شادی ناراحت بود، پیمان به‌جای گوش دادن یا همدلی، می‌گفت:

«آدما باید قوی باشن. ناز کردن و احساساتی بودن واسه آدمای ضعیفه.»

و حتی وقتی ناراحتی شادی شدیدتر می‌شد، فقط براش یه کادو می‌خرید تا ساکتش کنه، نه اینکه واقعاً به احساسش توجه کنه:

«بیا، حالا دیگه ناز نکن... برو پول دربیار!»

نشانه:خودشیفته‌ها اغلب احساسات رو نشانه ضعف می‌دونن و توان درک یا پذیرش ناراحتی طرف مقابل رو ندارن.

2.تحقیر پنهان و نادیده‌گیری تلاش‌های طرف مقابل

پیمان می‌گفت:

«تو هم که واسه سرگرمی می‌ری سر کار.»
و وقتی شادی از پروژه‌های آموزشی‌اش حرف می‌زد، با بی‌تفاوتی یا تمسخر از کنارش می‌گذشت:
«این چیزا نون نمی‌شه عزیزم.»

نشانه:تحقیر غیرمستقیم و کم‌ارزش جلوه دادن تلاش‌های دیگران برای حفظ برتری خودش.

3.وابسته کردن عزت‌نفس شادی به درآمد و موفقیت مالی

پیمان فقط چیزی رو باارزش می‌دونست که «پول بسازه».
کار شادی، حتی احساسات و علایقش، به‌نظرش «وقت تلف کردن» بود.

نشانه:خودشیفته‌ها اغلب ارزش دیگران رو با ملاک‌های شخصی خودشون می‌سنجن، معمولاً حول محور قدرت، درآمد یا ظاهر.

4.کنترل عاطفی و فرسایش روانی تدریجی

شادی کم‌کم سکوت کرد، خودش رو سانسور کرد، کتاب‌ها رو کنار گذاشت، دیگه درد دل نمی‌کرد.
او احساس کرد حتی ناراحت بودن هم «اشتباهه».
جایی گفتی که:

«اون برقِ چشم‌ها رفته بود.»

نشانه:خودشیفته‌ها بدون فریاد زدن یا خشونت، با نگاه و واکنش سرد، باعث می‌شن طرف مقابلشون به خودش شک کنه، خودشو مقصر بدونه، و آروم‌آروم اعتماد به‌نفسش از بین بره.

5.نیاز به تصویر بیرونی و افتخارآمیز از زندگی زناشویی

پیمان با افتخار گفت:

«خوشحالم زنم اهل دردسر نیست. فقط یه شغل کوچولو داره، نه ادعا، نه رویا.»

نشانه:خودشیفته‌ها اغلب می‌خوان همسرشون هم نقش مکمل باشه برای تصویر بیرونی بی‌نقصی که از خودشون ساختن — نه انسانی مستقل با رؤیا، احساس، و خواسته.


اشتراک گذاری

yarijoo.com/story?id=/۹۹

خلاصه داستان
شماره تماس۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹ - ۰۹۱۲۳۴۵۶۷۸۹
آدرسکرج میدان آزادگان برج میلاد طبقه همکف
ساعات کاریصبح ۱۰ تا ۱۳ بعد ظهر ۱۶:۳۰ تا ۲۰:۳۰
درباره یاریجو

یاریجو با هدف ایجاد بستری امن، علمی و کاربردی برای بهبود سلامت روان و روابط عاطفی شکل گرفته است. ما می‌خواهیم به افراد و زوج‌ها کمک کنیم تا با دسترسی آسان به آموزش‌های تخصصی، مشاوره‌های آنلاین و حضوری، و منابع معتبر روانشناختی، زندگی شادتر، روابط صمیمی‌تر و رضایت‌بخش‌تری داشته باشند. یاریجو باور دارد که هر فرد و هر رابطه‌ای شایسته حمایت، آگاهی و رشد است و ما همراه شما هستیم تا این مسیر را با علم و مهارت هموار کنیم.

نماد های اعتماد
کلیه حقوق متعلق به یاریـــجـــو می باشد
برنامه نویسی و طراحی شده توسط وب فـــردا